چهارشنبه، دی ۱

گم شده


" حقيقت گم شده " را ديدم ، با بازي پريوش نظريه (ليلا ) و حميد فرخ نژاد (كيان ).
بازي پريوش نظريه را از قبل تر ها ، وقتي در سريال ها بازي مي كرد، دوست داشتم. از وقتي كه بچه دار شد براي مدتي اصلا و الان كم فيلم بازي مي كند. دختركش هم در فيلم ، نقش ِدختر خودش بازي كرده. فرخ نژاد هم مثل هميشه نقش يك خسته ي غمگين و سيگاري را بازي مي كند.
يك فيلم جدي ست و به جاي ديالوگ هاي بلند و زياد ، پر است از سكوت و موزيك و اين يعني يك امتياز خيلي مثبت براي فيلم.
 ماجرا : كيان در يك تصادف دختركش و پسركش و همسرش و هر دو كليه اش را از دست داده . شوهر ِليلا كليه اش را به كيان اهدا كرده . كيان از نبود ِعزيزانش عذاب مي كشد ، و مسبب اش را شوهر ليلا مي داند كه چرا جانش را نجات داده و او زنده مانده. ليلا توانست باحرف هايش كيان را به زندگي برگرداند . وقت ِديدن ِفيلم انتظار داشتم مثل رويه ي  خيلي از فيلم هاي ايراني ، اين دو بالاخره آخر فيلم با هم ازدواج كنند ! اما نكردند. اصلن حرفش هم پيش نيامد.
 شوهر ليلا در حال مرگ ، روي تخت بيمارستان ، پيش از مرگ ، كليه اش را به كيان داده بود. خبر اهدا را به كيان داده بودند و او را آماده جراحي كرده بودند. در آخرين لحظات ِپيش از جراحي ، روشن شد كه يك اشتباه رخ داده و كليه ي شوهر ليلا با تن كيان سازگار نيست.
آن حقيقت گم شده اين بود كه  خود ِليلا حاضر شده بود به جاي شوهرش به كيان كليه بدهد ، تا شوهرش هم چنان با خيال ِاين كه پس از مرگش ،كليه اش جان ِكيان را نجات خواهد داد ، آرام و شاد بميرد.
جز ليلا و بيمارستان ، همه از اين ماجرا بي خبر بودند و ماندند.

*  " حقيقت گم شده " – كارگردان :  محمد احمدي  - توليد 1386 – موسيقي از اركستر ملي اوكراين .

شنبه، آذر ۲۷

خوشه های خشم

ديروز پس از هفته ها يك رمان را تمام كردم :
خوشه هاي خشم The Grapes of Wrath – اشتاين بك John Srnst Steinbeck
طرح كلي :
ماجراي خانواده ي كشاورزي ست كه مجبور مي شوند زمين شان در اوكلاهما را رها كنند و راهي كاليفرنيا ، سرزمين آرزوهاشان شوند. آن ها همراه به سيلي از مردم راهي كاليفرنيا مي شوند ، ولي شمار كارگرها زياد و زياد تر مي شود و دست مزدها هر روز كم تر از ديروز. همين مسايل باعث فقر ، از هم گسيختگي خانوادها و درگيري با پليس و كارفرما، اعتصاب و بيماري  و ... مي شود.
مردم مهاجر در كاليفرنيا، در اردوگاه هاي نا امن و نابهداشتي زندگي مي كنند و تنها يك اردوگاه دولتي است. تنها اردوگاهي كه در آن آب گرم و صابون و دستشويي و ... پيدا مي شود. آن ها در باغ ها  ميوه مي چينند و  در مزرعه ها پنبه .
12 نفره از اوكلاهما راه مي افتند. كشيش شهرشان كه او هم حالا ديگر نم خواست كشيش باشد و موعظه كند ، با آن ها مي رود. در جريان مهاجرت و يافتن كار ، پدربزرگ و مادربزرگ مي ميرند. دو پسر خانواده جدا جدا خانواده را ترك مي كنند. داماد خانواده همسرش آبستن اش را رها مي كند و فرار مي كند. دختر خانواده بچه اش را مرده به دنيا مي آورد. بچه ها دچار سوء تغذيه مي شوند و كشيش كه رهبر يك اعتصاب كارگري شده بود كشته مي شود. در پايان تنها 6 نفرشان (پدر و مادر و دختر و دو بچه ) هنوز با هم اند.
آخر ماجرا ، يك باران سيل آسا همه ي زمين ها را فرا مي گيرد. خانواده پس اندازي ندارند ، كاميونشان در گل گير كرده و به خاطر سيل از كار هم خبري نخواهد بود.

درباره كتاب :
فصل بندي رمان اين طوري است كه اشتاين بك ، يك فصل درباره ي خانواده اي كه سوژه ي داستان اند مي نويسد و يك فصل درباره اوضاع و شرايط جامعه ي اطراف آن خانواده. يك فصل در ميان همين طور 30 فصل كتاب ادامه پيدا مي كند .
" خوشه هاي خشم " مانند هر اثر ديگري تاثيرگرفته از شرايط جامعه و زندگي خود ِنويسنده است.
" بك " زاده ي كاليفرنياست .از 1903 تا 68 زندگي كرده . خانواده ي فرودستي داشته و تا قبل از 30 سالگي كه نويسنده و ژورناليست بشود، كاگر بوده  و به سختي گذران زندگي مي كرده. كتاب را در دهه 40 ميلادي نوشته . كتاب حال و هوايي سوسياليستي دارد و به خاطر همين محتوا ، در سال 1962 نوبل ادبي گرفت.
" بك " در ادامه ي زندگي  اش ، پس از اين كه به رفاه بيش تري دست پيدا كرد،  تغيير موضع اجتماعي مي دهد. يعني از موضع خيلي منفي به مالكيت و دفاع يك طرفه و آرمان گرايانه به كارگران ، كوتاه مي آيد و واقع بينانه تر به مسائل جامعه نگاه مي كند.
 آخر مگر مي شود كه مردم همه در اردوگاه دولتي و بدون پليس و با خوبي و خوشي و در نهايت نظم و آزادي با هم زندگي كنند؟ البته كه نبايد در هيچ شرايطي به كارگري ستم بشود.

رمان سوژه اي جدي دارد. گاهي ناراحت كننده است و نه نااميد كننده . خواننده را تا پايان دنبال خودش مي كشاند. براي خود ِمن كه پايان داستان غير فابل پيش بيني بود.
 

پنجشنبه، آذر ۲۵

دوست


بعضي ها شايد دردسر باشند ، ولي هيچ وقت مزاحم نيستند.

سه‌شنبه، آذر ۲۳

دشمن نباش


نوشته بود :
" نسيه " موجب دشمني ست ، بيا با هم دوست باشيم !