پنجشنبه، تیر ۱۷

جنگ شکر در کوبا

جنگ شکر در کوبا – ژان پل سارتر – ترجمه ی جهان گیر افکاری – انتشارات امیر کبیر- فروردین 1357(2537)
ژان پل سارتر(1905- ?) دو بار به کوبا سفر کرد. این کتاب،سفرنامه ی دومین سفر اوست.سفری که سیمون دوبوآر هم همراه اش بوده است.سفرشان از پانزده ژوئن 1960 آغاز شده است.سفر سارتر پس از انقلاب سرکشان ریشوی فیدلی انجام شده است(این خود اصطلاح سارتر است).

سارتر در سال ۱۹۷۱ علناً از حمايت از فيدل کاسترو دست برداشت.در سال ۱۹۷۷ نيز اعلام کرد که ديگر مارکسيست نيست.

او از سويی فردگرا و آزاديخواه و از سويی ديگر «متعهد» به مبارزه با استعمار و ستم و نابرابری و فقر بود.از همين رو آثار سارتر در سالهای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی به قلم برخی از مشهورترين روشنفکران ايرانی ترجمه (از جمله ابوالحسن نجفی و مصطف رحيمی و جلال آل احمد،مهدی بازرگان،علی شریعتی) و مفاهيمی از فلسفه‌ی او همچون «تعهد» و «روشنفکر» فراگيرترين نفوذ را يافتند. تعريف سارتر از «روشنفکر» هنوز در ايران معتبر است.نمايش نامه‌ها و داستانها و مقالات سارتر آسانتر از آثار فلسفی او به ترجمه درمی‌آمدند و البته مخاطبان بيشتری می‌يافتند.از همين رو، آنچه از انديشه‌ سارتر، حتی تا امروز، در ايران شناخته شده است محدود است به داستانها و نمايشنامه‌ها و برخی مقالات سياسی و ادبی او. دوتن از برجسته‌ترين و تأثيرگذارترين نويسندگان و روشنفکران ايرانی از سارتر متأثر بودند و بسياری از نوشته‌ها و جدليات‌شان به‌وضوح متأثر از اوست،تا بدان حد که گاهی اصلاً رونويسی است. اين دوتن جلال آل احمد و علی شريعتی بودند.( fallosafah.org- سایت محمد سعید حنایی کاشانی- گویا خودش از مترجمان کتاب های سارتر است)

در سارتر درباره ی شریعتی هم جمله ای معروف دارد:( از سایت Shariati.com-بنیاد شریعتی).

"I have no religion, but if I were to choose one, it would be that of Shariati's."

نمی دانم انتشارات امیر کبیر، این کتاب را بازil چاپ کرده  یانه. من خودم این کتاب را از یک کتابفروشی ِشبه زیرزمینی! در خیابان بوعلی خریدم. چاپ سال 2537 است.کتاب نثری روان دارد.خواندنش خسته کننده نیست. مطالب کتاب به بخش هایی کوتاه بخش شده.هر بخش حداکثر دو صفحه. مطالبی از کتاب که برایم جالب بود،در ادامه آمده است.برخی عنوان ها از خود ِسارتر است.

خشم می تواندشورش به پا کند،اما برای لرزاندن یک رژیم کافی نیست.

کاسترو کارش رااز26 ژوئن 1952 آغاز کرده است.آن وکیل جوان در این روز همراه چند تن از یارانش به سربازخانه ای یورش بردند.تلاشی که ناکام ماند. دستگیر شد.زندانی شد.از سوی هیچ کس پشتیبانی نشد.حزب کمونیست کوبا هم ردش کرد.از سوی دولت ژنرال باتیستا-که سرانجام فیدل او را سرنگون کرد- عفو شد.

خدا در قانون اساسی کوبا

کاسترو با حذف نام خدا از آغاز قانون اساسی مخالفت کرد.او می گفت: نام خدا به قانون اساسی آمیخته بود.کاری هم به کسی نداشت. گذاشتنش انقلاب را مسیحی نمی کرد.اما برداشتنش به منزله ی اعلام خدا ناشناسی بود.

چریک های یاغی ریاست جمهوری را به کسی سپردند که هرگز ندیده بودندش.

ماجرای کوبا در این مقاطعش بسیار شبه به انقلاب ایران است.نخستین رییس جمهور پس از انقلاب در کوبا و نخستین نخست وزیر پس از انقلاب در ایران(و حتا نخستین رییس جمهور ایران،پس از انقلاب).بازرگان و اورانیا.اورانیا قاضی بود،و قانونی با ژنرال باتیستا پیکار حقوقی می کرد. اورانیا می خواست با قانون و بروکراسی و آرامش و انتخابات کشور اداره شود.اما انقلابیون،انقلاب کرده بودند و نه رفرم.پس طبیعی است که آبشان به یک جوی نخواهد رفت.سارتر نوشته است که فیدلی ها اورانیا را نمی شناختند!!

فیدل پس از 14 ماه اورانیا را برکنار کرد، و بی هیچ انتخاباتی و پارلمانی رهبر و فرمانروای بی رقیب کوبا شد.این است دموکراسی متعهد.همان که سارتر بسیار می ستایدش و در ایران شریعتی هم همین طور.سارتر-که عضو حزب کمونست فرانسه بود- از فیذک حمایت می کند و سیاست را فرع بر اقتصاد می داند.چون کمونیست ها اساسن همه چیز را فرع بر اقتصاد می دانند!اما سارتر می گوید: کوبایی ها از ته دل دموکرات اند و اگر رای بگیرند 90 درصد با فیدل اند.

انسان – ارکستر

سارتر از زبان کوبایی ها می گوید،این سالمندان به بدبختی ما تن در دادهاند.پس باید کنار گذاشته شوند.چه گورا که پزشک بود،رییس بانک ملی کوبا شد.اولتوسکی که 29 سال داشت،وزیر راه شد.خود وزیر می گوید:
من را وزیر راه کرده اند.خودم نمی دانم چرا.شاید باری آن که زمانی ماموریت خراب کردن راه ها را داشته ام!
کاسترو بازیگرانش را از میان پزشکان و جراحان برگزید.سارتر تنها یک تن را دیده است که به پیشه ی خود سرگرم بوده.یک جغرافی دان که مسئول انستیتو ملی اصلاح زمین(همان اصلاحات ارضی خودمان)بوده است.سارتر: انسان-ارکستر از گان نخست می داندکه هیچ نمی داند!باید همه چیز را بیاموزدفبه ناچار باید تمام وقت یاد بگیرد.اما همه ی کارها به گردن اوست و ناگزیر باید تمام وقت دست به عمل بزند.

فکر کنم معنای انسان-ارکستر را فهمیده باشید. پس ار هر انقلاب،با یک برشِ مدیریتی روبه رو هستیم.نسل مدیران پیش از انقلاب(با هر درجه از شایستگی)کاملن حذف می شوند. انقلابیون هم باید به هر حال کارها را باید پیش ببرند.پس کسانی را باید به کار بگمارند.کسی که او را به کاری می گمارند،تا کارها را اداره کند_حتا در حد وزارت_ ،چون انقلابی و مورد اعتماد است. اما او نیروی متخصص ِآن کار نیست. این است که انقلابون رده بالا ،آدم های همه کاره اند(انسان –ارکستر).

سارتر و با کاسترو به سفر پرداخته و گفت و شنود هایش را با فیدل و فیدل با مردم را در کتابش آورده.او خاکی بودن فیدل را می ستاید.سارتر با چه گوارا هم دیدار کرده.در ساعت 3 صبح!

یکی دیگر از دوستان هم درباره این کتاب نوشته:
http://www.qasedake-avare.blogfa.com/post-132.aspx

هیچ نظری موجود نیست: