ساعتي در نمايشگاه شيريني
دوست عزيزم ، "كيهان " ، در نمايشگاه ِ خوراكي و شيريني و شكلات همدان غرفه گرفته. امروز كه چهار آذر بود ، هم براي ديدن دوستم و غرفه اش ، و هم براي ديدن نمايشگاه رفتم. راستش از دوره دبيرستان پاي توي نمايشگاه شهرمان نگذاشته بودم. وقتي رسيدم كاشف به عمل آمد كه سه نمايشگاه هم زمان با هم برگزار مي شود. اول طبقه هم كف ِ نمايشگاه را سريع رد كردم تا به غرفه ي دوستم برم. سر راه پله با اين كه شلوغ بود ، سياه ريش ِمشكي پوش ِ چارشانه اي توي چشم ميزد. معلوم بود كه از حراست نمايشگاه ست. دوستم و غرفه اش رو كه ديدم دوباره رفتم طبقه بالا تا ببينم اون جا چه خبره. نمايشگاه لوازم آرايشي و لباس و كادو و اين طور چيزا بود. اين بار كه مي خواستم برم پايين ،پله ها خلوت بود . همان برادر كذايي جلومو گرفت و گفت كه " شما با خانواده تشريف آوردين ؟ ". من هم گفتم كه " نه ". بعد گفت : " طرح اجرا مي كنيم. بفرماييد بيرون. ببخشيد ".
همين !