یکشنبه، بهمن ۲۴

از سروش

هر نوشته ای که از دکتر سروش می خوانم به او حسودی ام می شود که چرا من زبان مادری ام مثل او ، مثل موم در دستم نیست؟ چرا نمی توانم ایده های خودم را با روشن ترین و بهترین واژه ها بنویسم.
البته که هر کس با هر کیفیتی که می نویسد ، سبک خاص خودش را دارد. مثلن همین که او لابه لای حرف ها و نوشته هایش ، همیشه از اشعار مولانا و حافظ و سعدی استفاده می کند. سبک نگارشش هم ترکیبی است از نثر اواخر قاجار و تاریخ بیهقی و ... .

اما شاید خود ِاو هم انتظار خودش از خودش ، خیلی بیش تر از این ها باشد. شاید او هم خیلی وقت ها نتواند افکارش و احساساتش را ، با آن کیفیتی که خودش دوست دارد ، بگوید و بنویسد. مخصوصن این که سروش آدم ِ رمانتیکی هم هست و قلمی کردن احساسات واقعن کار ِ سختی است.
البته که همه ی ما در پی ِوضعیتی بهتریم.
شعر های فروغ در حد ِخیلی زیادی برانگیزنده ی احساسات است ، ولی با این  حال مگر فروغ نگفته بود :
... عیب کار ِمن این است که هنوز همه ی آن چه را که می خواهم بگویم ، نمی توانم بگویم ... .

۱ نظر:

سعید کاظمی گفت...

سبک های نگارش امروزی بیشتر بهاین قضیه کمک میکنن
اینکه بتونی تقریبا هر چیزی که میخوای و درون ذهن و قلبت جریان داره رو بنویسی